Shiayan Logo
» فیلم: آیت الله وحید خراسانی / تفسیر سوره یس – جلسه سوم (متن + دانلود)
شنبه 07 سپتامبر 2013
1 امتیاز2 امتیاز3 امتیاز4 امتیاز5 امتیاز | 2,75
امتیار شما به این مطلب:

دانلود این فایل تصویری

(راهنمای دانلود فایل از طریق مرورگر: بر روی دانلود این فایل تصویری کلیک راست کنید و گزینه save را انتخاب کنید. گزینه save در مرورگرهای مختلف دارای پسوندهای مختلف می‌باشد.)

در پایان مطلب می‌توانید فایل تصویری این جلسه از تفسیر را به صورت آنلاین مشاهده نمایید.


بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیه الله فى الارضین واللعن علی اعدائهم الى یوم الدین

مقتضای قاعده، از جهت فنی این است که در ورود در هر علمی، موضوع آن علم و غایت آن علم و مرتبه‌ی علم باید معین بشود؛ لذا ما طبق این قاعده، مقدمهً، قبل از ورود در سوره، موضوع علم تفسیر را باید بشناسیم و غایت علم را هم بفهمیم و مرتبه‌ی علم را هم بدانیم.

موضوع هر فنی، تعیینش از اصحاب آن فن است؛ مثلا موضوع علم نحو که غرض از این علم، صیانت لسان است از خطأ در مقال، قهرا باید تعیین موضوع، از ناحیه‌ی اصحاب فن بشود که کلمه و کلام است. همچنین موضوع در علم منطق که صیانت فکر است، باید از طرف مناطقه معین بشود.

در این علم، موضوع، راه تعیینش فقط خدا است و مبلِّغ این کتاب و مبیِّن این کتاب؛ لذا طبق برهان متناسب با فن، ما تعریف موضوع را، اول از خدا گرفتیم، بعد از مبلِّغ قرآن. این سیر علمی و فنی بحث است؛ چون این تفسیر برای عموم نیست، مخصوص به کسانی است که نکات علمی و دقائق فنی را متوجه باشند.

در بیان مبلِّغ قرآن، به این جمله منتهی شد که «من طلب العلم من غیره أضلّه الله». این جمله باز، محتاج به تفسیر است و شرح است. این تعبیر، هم در نبوی است، هم در علوی. البته نحوه‌ی تعبیر در نبوی، با نحوه‌ی تعبیر در علوی فرق می‌کند. متن کلام لازم است؛ چون عنایت در خود کلمات اهل بیت است.

در کلام رسول این چنین است: «من طلب العلم من غیره أضلّه الله»؛ کسی که علم را از غیر قرآن طلب کند، خدا او را گمراه می‌کند.

در کلام علوی، عنوان هدی است؛ «من طلب الهدی» از غیر این کتاب «اضله الله». این جمله بسیار مهم است و محتاج به بیان.

در قرآن، خوب دقت کنید، در موارد عدیده، تعبیر این است: «یضل من یشاء»، «یهدی من یشاء». موضوع هدایت و ضلال و اضلال، «من یشاء» است. این جمله در آیاتی از قرآن است.

جمله‌هایی که در قرآن باز، متعدد بیان می‌شود، نکته‌هایی دارد که ان شاءالله بعد، در خلال سوره، بعضی از این نکات را تعرض می‌کنیم. خود تکرار مطلب که هدایت، ضلالت وابسته به مشیت است، این بسیار مهم است؛ یعنی قضیه به قدری مهم است که عنایت خاصه، به این مطلب، متوجه است. منتها شبهه‌ای که هست این است: اگر «یهدی من یشاء» و «یضل من یشاء»، پس ما چه کاره‌ایم؟ بازخواست یعنی چه؟

هر مجملی بیان شده و هر مبهمی، در خود قرآن، رفع ابهام شده. آن «من یشاء»، در آیات دیگر معین شده.

اولا: اهمیت این اضلال را خدا بیان کرده؛ و باز مهم این است که از سوره‌ی ابراهیم تا سوره‌ی مزمل ـ‌از کجا تا کجا! اینها آن لطائف مطلب است‌ـ‌ روی این جمله، به یک بیان عنایت شده؛ «من یضلل الله فما له من هاد». خود جمله، از آن سوره، تا این سوره، با این شدت! کسی را که خدا گمراه کند «ما له من هاد». معنی این جمله این است: اگر اولین و آخرین دست به دست بدهند، دیگر هدایت میسر نیست. پس امر بسیار مهم است.

جای دیگری تعبیر فرق کرده. همین موضوع است، بعد محمول این است: «لا هادی له». مدلول هر دو یکی می‌شود، ولی در قرآن در هر عبارتی نکته‌ای است.

نتیجه این است که اضلال اهمیتش در این حد است و موضوع این اضلال هم، «من یشاء» است؛ کسی است که مشیت خدا به اضلال او تعلق بگیرد. آن ذات قدوسی که رحمان است، رحیم است، لطیف است بعباده، چه جور تعلق می‌گیرد مشیتش به گمراه کردن انسانی؟! این است آن امر مهم!

بعد خود او بیان می‌کند که این «من یشاء» کیست؛ «ویضل الله الظالمین ویفعل الله ما یشاء». عقده را خودش حل می‌کند. جواب اشکال را خود خدا می‌دهد. او گمراه نمی‌کند ابتداءً؛ کار او هدایت است، لیس الا؛ ولی وقتی آن هدایت رسید و به آن هدایت ظلم شد، آن وقت است که سزای این ظالم، اضلال است. هر ظلمی جزائی دارد. این است که بحث تفسیر قرآن، هر جمله‌ایش، بابی از علم را باز می‌کند. هر ظلمی، جزای متناسب با آن ظلم را دارد؛ چون نظام، نظام حکمت است. وقتی نظام، نظام حکمت بود…به قدری مطلب دقیق است! منتها جای تأسف این است که ما نفهمیدیم در قرآن چه خبر است!

«ونضع الموازین القسط». این دستگاهی است که، در سوره‌ی الرحمن مطالعه کنید. «والسماء رفعها ووضع المیزان». این میزان این است که هر چیزی، بلا استثناء، مقدّرٌ بقَدَر و موزونٌ بوزن. هر فکری، هر عملی، تمام اینها بر وزن معین است، هم خود آن جوهر، هم ما یترتب علیه. جواهر عالم, محکوم به این حکم است. اعراض, محکوم به این حکم است. افکار, محکوم به این حکم است. اعمال, محکوم به این حکم است.

اگر ظلم بشود حتی در قیراطی به مال کسی- اینها را خوب بفهمید، بعد هم به بقیه بفهمانید سیر بحث را- خاصیت ظلم این است: شهیدی که در راه پیغمبر کشته بشود، اول قطره خونش که می‌ریزد تمام گناهان شسته می‌شود، الا یک گناه و آن گناه حق الناس است. یک درهم مال مردم، خون شهید آن را نمی‌شوید. حساب عدل و ظلم، در درگاه او این است. آن وقت اگر ظلم به یک درهمی، از مال کسی، اثرش این است، ظلم به کتاب الله اثرش چیست؟!

این است معنای این حدیث: «من طلب العلم من غیره اضله الله».

سرّش این است: خدا, آن نور اعظم را ـ‌که ان شاءالله این بحث را ما در «والقرآن الحکیم» خواهیم مفصل بحث کرد و الآن در حد موضوع علم بحث می‌کنیم‌ـ وقتی چنین کتابی، خدا، به وسیله چنین مختاری، فرستاد برای این که بشر را به منتها درجه‌ی کمال علمی برساند، «کتاب أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلی النور». وقتی چنین کتابی آمد و بعد این کتاب را گذاشتی، کتاب زید و عمرو را بر او مقدم کردی، ظلم است یا نیست؟ قضیه بین نفی و اثبات است. گمشده‌ی مبدأ و معاد را، در کتاب ارسطو می‌جویی؟ در اشراق شیخ اشراق و افلاطون می‌طلبی؟ یا گمشده‌ی معرفت را در کتاب خدا؟! وقتی چنین شد، دو دو تا چهار تا، «و یضل الله الظالمین و یفعل الله ما یشاء».

آن وقت نتیجه این می‌شود: متفلسف‌ها که طرف اعتنا نیستند؛ آنهایی که به مخ فلسفه، در دنیا رسیده‌اند، آنها می‌فهمند که بوعلی کیست و بعد نقش صور ملتثمه در ذات، در علم باری، از بوعلی چیست. آن وقت می‌رسند به معنای این حدیث که «من طلب العلم من غیر القرآن أضله الله». این است نتیجه‌ی درک این جمله.

این است که قرآن، بر هر کتابی، برای معرفت، برای هدایت، باید مقدم بشود. ظلم این است که آن کتب فلان و فلان را میزان کنی، قرآن را به او بسنجی. این ظلم است. عدل این است که قرآن را میزان کنی, افکار عالمیان را به قرآن بسنجی. اگر آن شدی، گمراهی، برو برگرد ندارد؛ «فما له من هاد». اگر این بشوی، آن وقت به کجا می‌رسی؟ جایی که «الذین جاهدوا فینا»، «الذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا».

پس نتیجه این شد: علم در کلام نبی ـ‌خوب باید دقت کنیدـ هدایت در کلام وصی هر دو منحصر است در قرآن. طلب علم از غیر قرآن، اضلال خدا است. طلب هدایت، از غیر قرآن، اضلال خدا است. کسی را هم که خدا گمراه کند، «فما له من هاد». خدا هم گمراه کردنش، نتیجه‌ی این ظلم اعظم است. این حساب این مطلب.

بحث ما در معرفتِ موضوع، رسید به کلام امیر المؤمنین؛ چون وعده‌ی ما این بود، تعریف موضوع از خدا، از پیغمبر، سوم: آن کسی که مفسر قرآن است؛ چهارمی هم در کار نیست. مطلب دیگر ختم می‌شود. عبارت را طرح می‌کنیم تا درس بعد. فقط سه جمله را اشاره می‌کنم، آن هم به شرح نمی‌رسم. یک جمله‌اش این است که قرآن بحری است «لا یدرک قعره»؛ قرآن دریایی است، ولی این دریا، قعرش درک شدنی نیست؛ یعنی چه اولا بحر است؟ یعنی چه قعرش لا یدرک؟ ان شاءالله در بحث بعد.

جهت دریافت مطالب روزانه سایت شیعیان در خبرنامه ایمیلی عضو شوید. برای عضویت (رایگان) اینجا کلیک کنید.

نظر شما


نظرات (یک نظر)


  • محمد جعفر قضاوی:

    از اطلاع رسانی آن عالم جلیل القدر کمال تشکر و سپاسگزاری را دارم


عضویت در خبرنامه سایت
بعد از عضویت ایمیلتان را چک کنید و بر روی لینک فعال‌سازی کلیک کنید تا عضویت شما کامل شود.
جدیدترین مطالب
پربازدیدها
Shiayan Logoتبلیغ شما در سایت شیعیان
امام خمینی
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به پایگاه اطلاع رسانی شیعیان است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.